دهقان نوردیده. که دهقان آن را درهم پیچیده باشد، کتاب تاریخ. (ناظم الاطباء). کنایه است از تاریخ و دفتر حساب. (از آنندراج) : گزارندۀ گنج دهقان نورد گزارندگان را چنین یاد کرد. نظامی. و رجوع به دهقان شود
دهقان نوردیده. که دهقان آن را درهم پیچیده باشد، کتاب تاریخ. (ناظم الاطباء). کنایه است از تاریخ و دفتر حساب. (از آنندراج) : گزارندۀ گنج دهقان نورد گزارندگان را چنین یاد کرد. نظامی. و رجوع به دهقان شود
از تخمه و تبار دهقان. ایرانی خداوند آب و ملک. ایرانی نژاد. که نژادی اصیل و نجیب دارد. که از نژاد پاک آریایی است. (از یادداشت مؤلف) : ز موبد بدین گونه داریم یاد هم از گفت آن پیر دهقان نژاد. فردوسی. کشاورز با مرد دهقان نژاد یکی شد بر ما به هنگام داد. فردوسی. یکی پهلوان بود دهقان نژاد. دلیر و بزرگ و خردمند و راد. فردوسی. ورا نیز بهرام بفریفتی به بند اندراز چاره نشگیفتی... ز دهقان نژاد ایچ مردم مباد که خیره دهد خویشتن را به یاد. فردوسی. چو نزدیکتر گشت آواز داد چنین گفت کای مرد دهقان نژاد. فردوسی. و رجوع به دهقان شود
از تخمه و تبار دهقان. ایرانی خداوند آب و ملک. ایرانی نژاد. که نژادی اصیل و نجیب دارد. که از نژاد پاک آریایی است. (از یادداشت مؤلف) : ز موبد بدین گونه داریم یاد هم از گفت آن پیر دهقان نژاد. فردوسی. کشاورز با مرد دهقان نژاد یکی شد بر ما به هنگام داد. فردوسی. یکی پهلوان بود دهقان نژاد. دلیر و بزرگ و خردمند و راد. فردوسی. ورا نیز بهرام بفریفتی به بند اندراز چاره نشگیفتی... ز دهقان نژاد ایچ مردم مباد که خیره دهد خویشتن را به یاد. فردوسی. چو نزدیکتر گشت آواز داد چنین گفت کای مرد دهقان نژاد. فردوسی. و رجوع به دهقان شود